چشامو کم کم باز کردم وا این جا دیگ کجاس؟اهان شبیه ب بیمارستانه خدا خیرش بده کی منو اورد بیمارستان ؟یکم سرمو این ور واون ور اتاق چرخوندم ک دیدم ی چیزی گذاشتن شبیه زنگ ایول یعنی این از همون زنگاس؟
زنگو ی ده دوازده بار زدم ول کن بابا حتما خرابه تا خواستم برای اخرین بار زنگو بزنم یکی پرید تو
-چی کار میکنی خانوم بسه دیگ فهمیدیم
بعدم اومد تو یکم مهربون تر شد
-ب هوش اومدی عزیزم؟
-پ ن پ رو حالت اسکرین سیورم ی لگد بزن ب هوش بیام
اه دختره خنگ
ی لبخندی زد واومد سرمم رو چک کرد
-ساعت چنده؟
-ساعت 9شبه
-جدی کی منو اورد؟
-من
سرمو چرخوندم سمت صدا خود لعنتیش بود تو روح مبارکت عزیزم
-شما منو ترسوندی؟
-فک نمیکردم انقد ترسویی
ی پوزخند زدم لعنتی فک کرده کیه؟
-از ساعت 6 تا الان معطل تو شدم
وا انگار من گرفتمش میگم ترو خدا بیا مواظب من باش پرستاره از اون اتاق کوچولو ک دور وورشو با پرده پوشونده بودن رفت بیرون
-مجبور نبودی!!!!
اومد نزدیک و نزدیک تر کاملا خشم رو میشد ازتو چشماش خوند :چی گفتی؟
ولی من پرو تر از این حرفا بودم
-مجبور نبودید اقای تهرانی !!!
اومد جلو گلوم رو گرفت و داشت فشار میداد ولی من فقط دستمو گذاشتم رو دستش چشامو هی تنگ وباز میکردم وقصد داشتم بفهمم چی میگه
-اره مجبور نبودم دختر کوچولو من از این شیرین زبونیات خوشم نمیاد جرات داری دوباره برام شیرین زبونی کن اونوقت من میدونم وتو .تو خیلی بچه تر از اونی ک بخوای رو ب روی من وایستی
بعدم رفت عقب منم تو جام نیم خیز شدم چند بار نفس کشیدم وگفتم:تو خودتو در چ حدی فرض کردی من تو رو جزو ادمم نمیبینم چ برسه بخوام برات شیرین زبونی کنم در ضمن خودت دیدی این دختر کوچولو چ کارایی بلده خودتم میدونی وداری فرار میکنی از اینکه ی نفر پیدا بشه ک از تو بهتر باشه اینم از این دختر کوچولو یاد بگیر ک خودتو همیشه هم تراز هر کسی ک دیدی فک نکنی
برگشت سمت من کاملا خشم رو میشد از تو چشاش خوند کاملا داشت با سرعت میاومد جلو ک دکتر اومد ای خدا خیرت بده دکی جون ک ب موقع اومدی وگرنه من الان شهید زنده محسوب میشدم وداشتم جون میدادم واقعا ی لحظه با اون چشای این سرکار تهرانی فک کردم عزراییل بالا سرمه ولی نمیدونم باز این شجاعت رو از کجا اوردم اخ من مرض دارم اخ من مرض دارم خخخخخ
نظرات شما عزیزان:
فاطی 
ساعت19:48---6 اسفند 1393